به نظر میرسد چیزی به معنای «تقدیر الهی»، به معنایی که اکنون مینویسم، وجود ندارد؛ تقدیر به این معنی که موجودی خاص به نام خداوند، در ازل، یا در هر زمان دیگری که بر ما معلوم نیست، سرنوشت تکتکِ انسانها را، با همۀ جزئیات، مشخص کرده است و هر انسانی ناگزیر است طبق آن سرنوشتِ از پیش تعیین شده زندگی کند. آری به نظر میرسد که تقدیر به این معنا تصوری است که عقلش نمیکند تصدیق. برای اثبات این ادعا میتوان به چند دلیل مهم اشاره کرد:
دلیل نخست: هیچ راهی برای اثبات این ادعا که «خداوند سرنوشت همۀ انسانها را از پیش تعیین کرده است»، وجود ندارد. به دیگر سخن نه کسی چنین برنامۀ از پیش تعیین شدهای را مشاهده کرده است و نه دلیلی عقلانی برای اثبات آن وجود دارد. طرح چنین ادعایی در واقع کشاندن بحث به منطقهای است که نه دست حس به آن میرسد و نه دست عقل. اگر من ادعا کنم که الان در سومین ستاره از دومین کهکشان بعد از کهکشان راه شیری، یک قورباغۀ عینکی وجود دارد که به زبان فارسی حرف میزند، چه کسی میتواند این ادعا را رد کند؟ و البته روشن است که خود من هم هیچ راهی برای اثبات این ادعا ندارم. پیش کشیدنِ ادعای «تقدیر الهی» نیز دقیقاً همین گونه است. چه کسی آن را دیده است و چه کسی میتواند آن را با دلایل عقلانی اثبات کند؟ اصولاً سخن گفتن دربارۀ هر چیزی پیش از تولد انسان، خواه از مقولۀ تناسخ و زندگیهای متوالی باشد، یا از سنخِ عهد الست و تقدیر ازلی و یا وجود روح پیش از آفرینش تن، ادعایی بیش نیست، آن هم ادعایی که نه ابطالپذیر است و نه اثباتپذیر؛ یعنی ادعایی است که سلباً یا ایجاباً نمیتوان دربارۀ آن سخنی خردپذیر گفت.
دلیل دوم: به فرض آنکه چیزی به نام تقدیر الهی وجود داشته باشد، چه کسی میتواند با اطمینان از محتویات تقدیر خود یا دیگری آگاه شود؟ از کجا میتوان دریافت که تقدیر من یا هر کس دیگری چگونه رقم خورده است؟ چگونه میتوان با قاطعیت حکم کرد که تقدیر شخصی خاص آن است که نگونبخت باشد، یا نیکبخت؟ آیا تقدیر من آن است که نادان باشم یا دانا؟ بیمار باشم یا تندرست؟ مؤمن باشم یا کافر؟ بدکار باشم یا نیکوکار؟ پاسخ دادن به این پرسشها غیر ممکن است.
دلیل سوم: اگر تقدیر الهی وجود دارد، سببِ رقم خوردنِ سرنوشتی خاص برای یک فردِ ویژه چیست؟ چرا خداوند پیش از تولد یک انسان و قبل از آن که او کاری انجام دهد، سرنوشتش را مشخص میکند؟ چرا خداوند بی سبب تصمیم میگیرد کسی را بدبخت یا خوشبخت کند؟ ممکن است کسی بگوید خداوند با علم به فعلیت اخیرِ هرکسی و با اشراف بر کارهای او، پیشاپیش تقدیر او را مینویسد. روشن است که این ادعا بیش از آن که بیانگر تقدیر باشد، از اختیار حکایت میکند و اگر کسی بگوید خداوند بی سبب و کاملاً به طور دلبخواهی سرنوشت افراد را تعیین میکند، درواقع خداوند را به ظلم و جهل و بدخواهی موصوف کرده است. پذیرش ادعای تقدیر ازلی مستلزم قبول تصویری خاص از خداوند است که خطوط اصلی سیمای او از این قرار است: تشخص و انسانواری، خودکامگی، بیدادگری، نادانی و بدخواهی. چه کسی میتواند چنین خدایی را اثبات کند و آن را بپذیرد؟ چنین خدایی حتی اگر وجود داشته باشد، کفر ورزیدن به او به مراتب بهتر از ایمان داشتن به اوست. چنین خدایی نه تنها متعالی و پرستیدنی نیست، بلکه موجودی بیمار و دیگرآزار است و باید با همۀ وجود از او بیزاری جُست. دلیل چهارم: همۀ کسانی که به خدا ایمان دارند، او را موجودی حکیم میدانند و حکیم کسی است که کار لغو و بیهوده انجام نمیدهد. اگر بپذیریم که که خداوند تمام جزئیات زندگی همۀ انسانها را مشخص کرده و همۀ مجبورند نقشۀ او را مو به مو اجرا کنند، در آن صورت آفرینشِ انسان کاری کاملاً عبث و بیهوده خواهد بود. همۀ ما اجمالاً عقل و قدرت و اختیاری را در خود مییابیم. اکنون این پرسش مطرح میشود که چرا باید خداوند به انسان عقل و قدرت و اختیار بدهد و آنگاه انسان را مجبور کند که دقیقاً طبق خواستۀ او پیش برود؟
دلیل پنجم: بر فرض که چیزی به نام تقدیر الهی وجود داشته باشد، رابطۀ تقدیر با کوشش انسانی چگونه است؟ به نظر میرسد که این رابطه به شکل معقولی قابل تبیین نیست؛ یعنی نمیتوان با قاطعیت مشخص کرد که دقیقاً چه کارهایی، تا چه مرحلهای، از تقدیر سرچشمه میگیرند؟ آیا حوادثی که بر اثر سهلانگاری، بیدقتی، شتابزدگی و نادانی در زندگی ما رخ میدهند، نیز ناشی از تقدیرند؟ دو کشور را در نظر بگیرید: در یک کشور به خاطر دانش و مسئولیتپذیری و کوشش حاکمان و مدیران از سویی و به سبب دانش و تلاش و قانونپذیری شهروندان از سوی دیگر، عموم مردمان از رفاه و آزادی و امنیت و عدالت برخوردارند و در جامعهای دیگر به سبب جهل و خودکامگی و تنبلی و تعصب و قانونگریزیِ حاکمان و شهروندان، کمترین رفاه و آزادی و امنیت و عدالتی وجود ندارد. آیا این دو وضعیت ناشی ا ز تقدیر الهیاند یا خودِ مردم باعث چنین وضعیتهایی شدهاند؟ آیا پیشرفتهای علمی و اقتصادی و فرهنگی کشورهایی مانند آلمان و ژاپن و فرانسه و انگلستان و عقبماندگیهای کشورهایی مانند ایران و افغانستان از تقدیر سرچشمه میگیرند، یا از سعی و کوششِ مردمان؟ این مسألهای است که طرفداران ادعای تقدیر الهی باید به آن پاسخ بگویند و به نظر نگارندۀ این سطور پاسخ دادن به آن ممکن نیست.
دلیل ششم: اگر انسان باور داشته باشد که همۀ مسائل زندگی او از پیش تعیین شده است، به طور کامل نسبت به کارهای خوبِ خود بیاعتماد میشود و همواره با این ترس که شاید سرنوشت من بر خلاف برنامهها و تلاشهایم باشد، دست به گریبان است. چنین انسانی اگر کوشش میکند که دانا و آگاه شود، همواره این ترس او را تهدید میکند که شاید سرنوشت من این است که نادان و جاهل باشم و اگر کوشش میکند که مؤمن و درستکار باشد، پیوسته از این ترس رنج میبرد که مبادا سرنوشت من کفر و بدکاری باشد. به همین منوال جامعهای که اهالی آن به جبر اعتقاد دارند، هیچگاه نمیتوانند با تمام وجود برای پیشرفت اقتصادی و سیاسی خود تلاش کنند؛ زیراکه این فکر عمیقاً آنها را آزار میدهد که شاید سرنوشت ما عقبماندگی و انحطاط و پریشانی باشد. اگر زندگی شخصی و اجتماعی ایرانیان را در طول تاریخ بررسی کنیم، متوجه میشویم که این مسأله یکی از مهمترین علل عقبماندگیهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی ما بوده است؛ زیراکه اعتقاد به سرنوشت دست و پای ما را به طور کامل میبندد و ما را نسبت به نتایج کارهای خوب و بدمان بیاعتماد میکند؛ چون همواره این گمان در خاطر ما خلجان میکند که مبادا سرنوشت من چیزی غیر از آنچه که میخواهم باشد و تقدیرِ الهی موافق تدبیرهای من نباشد. ناگفته پیداست که این گمانِ باطل چه قدر زیانبار و خطرناک است و میتواند حیات مادی و معنوی انسان را نابود کند. برای بررسی نقش اعتقاد به سرنوشتِ ازلی در زندگی انسان میتوانیم دو جامعه را از حیث رفاه، شادی، رضایت خاطر، امنیت، آزادی و عدالت مقایسه کنیم. به نظر میرسد که بین اعتقاد به تقدیر الهی و عقبماندگیِ سیاسی و علمی و اقتصادی رابطهای مستقیم وجود دارد و چنین اعتقادی باعث سستی و تنبلی و مسئولیتگریزی میشود.
بنا بر مطالب بالا، به نظر میرسد بهتر است ادعای «تقدیر ازلی» را به طور کامل کنار بگذاریم و مسئولیت خود را، در ساختنِ زندگی خویش، به طور کامل قبول کنیم و از فرافکنی کردن بر قضا دست برداریم. به قول مولانا:
بر قضا كم نِهْ بهانه، اى جوان! جرم خود را چون نهی بر دیگران؟
جرم بر خود نِهْ؛ كه تو خود كاشتى با جزا و عدل حق كن آشتى!
رنج را باشد سبب بد كردنى بد ز فعل خود شناس، از بخت نى
با توجه به افزایش روز افزون منابع مجازی در مورد عرفان به ویژه درباره شاعر بزرگ ایرانی مولانا جلال الدین مشهور به مولوی و بیان مطالب غیر کارشناسی درشبکه های مجازی، برآن شدیم تا با استفاده از سخنان اساتید مطرح عرفان و مولوی شناسان با اطمینان از صحت مطالب و منابع چکیده ای از شرح حکایات مثنوی، فیه ومافیه، ابیات دیوان شمس و فایلهای سخنرانی در این خصوص و سایر عرفا را در اختیار علاقمندان قرار دهیم.